ضمیر اول شخصِ سوم
من
به دروغی که شنید
و به راست
و به هر زمزمه ای را که نگفتی و ولی من حس کرد
و به نفرین
و به آن فاصله ها تا برود
و به قاموس
و به قانون که شب و روز تو را جسم جدا از گذر خاطره ات می رنجاند
و به آن فصل
که گفت هست برایش همه نیکی و نکو عمر
و به هر آنچه نگفتا که بدانند من و تو
اندیشید
به همه خوب و بدش تا ته اعماق نهان دست یازید
و به من گفت که هست
که بدانم که مَنَش دیگر ازم نیست همین
من برفت رو طرف خاطره ای را که فقط روح تو آنجاست همین
تو که روحت همه خوبی و جلاست
تو که آرامش قلبی
تو که آن هر نفست زمزمه ی شعر من است
تو که زیبایی و من را بگرفتی ز خودم
تو که نازی
تو که هستی
همین
پ ن : سهیل لب تشنه مثل خورشید . بی پرده مثل فریاد
پ ن : لعنت به مخترع پول
پ ن : این شعرو 89/8/9 سرودم! و چقدر دوستش دارم "ضمیر اول شخص سوم" اسمشو الان انتخاب کردم بعد از 9 سال . مرور که میکنم سالهای وبلاگ نویسیم رو میبینم چقدر . چقدر چقدر پیییییییییر شدم و قراره بزودی دیگه بمیرم! خلاص .
پ ن : ترسو شده ام . نه هرگز . میدونی ! خسته شدم از اینکه هرکسی را که آنقدر دوست داشتم که از جان عزیز تر شد خارِ چشم شد . هیچ دَرک نکرد که در باتلاق افتاده ام پا روی چشمهایم گذاشت . به خدا قسم . اگر قید "شرافت" نبود . . . تقارن سه عقرب را بر سرنوشتش جاری می کردم!!! خوب بدان . من از همه ی "مال دنیایت" گذشته ام از همه ی همه ی همه اش . از اینهمه زحمت و زجری که پای این شراکت کشیدم!!! هیچ چشیدن نمیخواهم . فقط پایت را از روی گلویم بردار بگذار کمی نفس بکشم. مگر کسی از این دنیا در گوووووووووووووور چیزی بجز شرافت و انسانیت اش برده؟؟؟ تُند و وحشی شده همه ی احساسم!!! خودم میدانم. همه اش از انعکاس "رفتار" بزرگی کردنهایی است که "بی مسئولیتی" را رَدا و قانون "عهدهایشان" کرده اند . من از "ادعا" بیزارم. من از "ادعا" بیزارم من از "ادعا" بیزارم وقتی ته اش که میرسی . میبینی . پا روی خرخره ات است آنهم بخاطر "یک مُشت دلار" . آخ که باید فیلمش را ببینی وقتی "کیلینتی ایستوود" با صورت نتراشیده و خسته و . هزار قید . ناگفته "همه ی حق های نگفته و نگرفته را " در شلیک گلوله ای "تلافی" می کند. خلاص !!!
پ ن : مُستَند باید زیست
پ ن : و خداوند به هر کسی که بخواهد بی حساب می بخشد. "از خدا بخواه" خدایا از تو یاری میخواهم که این قدم های آخر را با شرافت بردارم و از همه چیز بتوانم همانطور که عهد کردم بگذرم و هیچ . فقط خدایا آبرویم را مبر. این ته مانده ی زندگیم را .به تو میسپارم خدایا . مرا از شر مارهای رنگی در امان بدار و خدایا . من. بنده ی روسیاه گناهکارت را به بخشندگی ات ببخشای .
پ ن : دیدی هیچکی دوسم نداشت.
ی ,ن ,تو ,پ ,چقدر ,اش ,همه ی ,پ ن ,من از ,را که ,از همه
درباره این سایت